سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تاریکی

یادته می گفتی هیچ وقت  نمی خوای اشکات رو بریزه

      قطره های روی گونت  همیشه وایم عزیزه

       حالا تو کجایی این بار ببینی دلم گرفته

   ببینی نیستی چه جوری زندگیم رو غم گرفته

 قطره قطره دارم اب میشم و می سوزم ونیستی

هفته هفته ها میرن چشم به در می دوزم ونیستی

 وقتی نیستی بی تو هرثانیه از حسرت می میره

   یاد شونه های گرمت هیچ وقت از یادم نمیره

    من وخاطرات با تو بودن هرشب بیداریم

منو اون لحظه ای که گفتی دیگه دوستم نداری

 تو که میدونی یک لحظه نباشی من می میرم

  چرا تو میری و دستام رو تو حسرت میذاری


نوشته شده در جمعه 89/10/10ساعت 12:11 صبح توسط محمد نظرات ( ) |

نمی دانیم چی را می نگرن و میگن بچه ای؟

نمی دانم چرا عشق را یه افسانه می دانند؟

نمی دانم چرا زود فراموش می کنن؟

مگه افسانه ها فراموش می شود؟

مگه عشق و دوست داشتن تمام می شود؟

مگه عشق سنو سال می شناسد؟

مگه تو نبودی میگفتی هرجابری باهاتم؟

مگه تو نبودی میگفتی همه رو راضی می کنم؟

نه اون تو نبودی.اون یه عاشق بود که هیچ چیز رو فراموش نمی کرد.

                                                 برای شادی روح ان مرحوم(........)یک دقیقه سکوت


نوشته شده در دوشنبه 89/10/6ساعت 4:21 عصر توسط محمد نظرات ( ) |

بغض فرو خورده ام سالهاست از پس حصار تنهایی چشمم منتظر است

 نمی دانم کدامین درد را بنویسم.

نمی دانم کدامین غصه ی دل را فریاد کنم تا شاید مرهم کوچکی باشد بر زخم دل کوچکم که میدانم سالهاست رنجور است

واز گفتارهای تلخ دیگران می رنجد می گرید ودم نمی زند.

اسمان شب رادوست دارم

تنها چیزی است که مانند دل من بزرگ است وماهش چون مونس تنهایی قلبم غمگین است.

چندی پیش جهان را بزرگ دیدم.به بزرگی دل خودم حال دلم تنگ می بینم به تنگی دل قمری کوچک قفسی که

سالها به امید پروازقمریکان را می بیند.اه می گشد و غمگین می خواند.

کدامین درد دل را فریاد بزنم وکدامین دلتنگی رابگویم که ارز گفتش یاد دیگر غصه هایم نیفتم واشک.

این رفیق تنهاهی هایم سرازیر نشوند امانه ......

باز هم فریاد های دل کوچکم رادر صندوقچه ی غصه هایم می گذارم و اعتراض هایش را خاموش می سازم

تا باز هم دیگران بگوییند.دلم بگرید و دم بر نیاورم.........


نوشته شده در دوشنبه 89/10/6ساعت 4:14 عصر توسط محمد نظرات ( ) |

<      1   2   3   4      >

Design By : Pichak